اوایل این هفته، من یک کارگاه آموزشی در ارائه آموزش دلسوز برای دانشگاه شمال کارولی N یک در چپل هیل. چارچوب آموزشی دلسوزانه من بر اساس اعتقاد عمیق من است که تنبلی وجود ندارد ، اما موانع غیب وجود دارد. هنگامی که دانشجویی تقلا می کند ، تقریباً همیشه این مسئله به این دلیل است که آنها خواسته های زیادی در صفحه خود دارند ، یا با چالش های پنهانی روبرو هستند که استادشان یا نمی تواند آنها را ببیند ، یا از معتبر بودن آنها خودداری می کند. وقتی با روحیه گشودگی ، انعطاف پذیری و فروتنی به دانش آموزان خود نزدیک می شویم ، می توانیم از درد آنها بکاهیم ، و اگر زمینه بازی برای آنها مساوی نباشد ، حداقل از احساس شرم و استرس آنها جلوگیری می کنیم. در مقابل ، یک روش تنبیهی یا کنترل کننده فقط اوضاع را بدتر می کند.

صدای جیر جیر 
مطمئناً ، عضویت اعضای هیئت علمی با این ایده می تواند کارهایی طولانی باشد. دانشگاهیان اغلب معتقدند که آنها باید از دروغگویان ، گریدرهای درجه ، و جوانان "دارای حق " که به طور پنهانی فقط می خواهند از آنها سو take استفاده کنند ، استشمام کنند. روحیه بی اعتمادی و مدیریت خرد اکثر آکادمی را فرا گرفته است. مطمئناً وقتی خودم دانشجوی مقطع تحصیلات تکمیلی بودم با تمام قدرت ظاهر شد. هر کسی که با افسردگی ، سو abuse استفاده در خانه یا آسیب های خصوصی دیگر دست و پنجه نرم می کند ، معمولاً به دلیل فقدان "انگیزه" لازم برای موفقیت مورد انتقاد قرار می گرفت.
بعلاوه ، بسیاری از م institutionsسسات با دادن قاطعیت فکری ، طبقاتی را مجازاتاً دشوار یا ناخوشایند می کنند. فقط ببینید که چند سال پیش دانشگاه شیکاگو از روشنفکری به عنوان صفحه دود برای محروم کردن دانشجویان برای اخطارها استفاده کرد . در آموزش عالی ، همانطور که در آمریکا بسیار زیاد است ، ما اغلب رنج را با فضیلت برابر می دانیم ، گویی درد و ضربه ، تمرکز یا تعهد ایده های جدید به حافظه را دشوارتر نمی کند . وقتی دانش آموزان روزهای سختی را پشت سر می گذارند - و چه کسی اکنون مشکل ندارد؟ - انعطاف پذیری و صبر کلیدی هستند. انکار چنین فضلتی برای شخصی ظلم ضد تولید است.
برای عقب راندن این باورهای عمیق جا افتاده ، از هیئت علمی می خواهم که به زمانی فکر کند که معلم باعث شده آنها احساس "احمق" ، "تنبلی" کنند یا به سادگی به اندازه کافی خوب نباشند. تقریباً هر شخص ، هر چقدر هم از نظر علمی موفق باشد ، حداقل یک داستان ترسناک دارد. در کارگاه آموزشی این هفته ، ما از Google Spreadsheet برای جمع آوری ناشناس داستان های افراد استفاده کردیم. اینجا چندتایی هستند:
استاد از من خواست که کلاس را ترک کنم زیرا من نمایشی را فراموش نکرده ام که در کلاس می خواندیم.
استاد وقتی متن تکمیلی توصیه شده را نداشتم از من انتقاد و شرمسار شد. توان مالی آن را نداشتم.
من نمی توانستم شنا کنم و از کلاس 1 ترسیده بودم. معلم شنا یک سطل مربع شکل بزرگ را پر از آب کرد و مرا وادار کرد که تمام درس را در آن بنشینم ، سپس در زمین بازی مدرسه به سراغ من آمد و به من گفت او قصد دارد مرا شکست دهد.
استادی به من می گفت "توجه و بیدار شو" در حالی که من به طور فعال در کلاس یادداشت برداری می کردم. فقط 6 دانش آموز در کلاس بودند و من تنها دانش آموز دختر بودم.
در کلاس دوازدهم ، یک معلم به من گفت من خیلی تنبل هستم که می توانم به دانشگاه بروم. من در واقع یک اختلال اضطرابی داشتم که سالها تشخیص داده نمی شد.
این فقط نمونه کوچکی از ده ها داستانی است که مردم به اشتراک گذاشته اند. من بیشتر از طریق جعبه پرسش اینستاگرام به صورت آنلاین جمع آوری کردم. می توانید آنها را اینجا بخوانید .
با خواندن این داستان های بی توجهی و سو abuse استفاده آموزشی ، من تحت تأثیر چگونگی جوانان قرار می گیرم وقتی یک معلم برای اولین بار باعث احساس "احمق" یا "تنبلی" آنها می شود. تجارب اولیه شرم و بی رحمی تا بزرگسالی با مردم می چسبد و اغلب کل زندگی آنها را تغییر می دهد. من همچنین خشمگین هستم که می خوانم چقدر شخص برای چیزی کاملاً خارج از کنترل خود بدرفتاری می کند - اینکه توانایی تهیه کتاب درسی را ندارد ، از اضطراب که هنوز نتوانسته بودند نحوه درمان را بفهمند ، به دلیل عدم تشخیص یک نماد ریاضی ، معلم آنها به آنها یاد نداده است. بی عدالتی آن خیره کننده است.

توییتی از Sapphixy که در آن می خوانید: "من یک C در کالک گرفتم زیرا فرض بر این بود که من قبل از گرفتن آن می دانم که نماد جمع چیست یعنی چه ، اما من این کار را نکردم و استاد هرگز آن را توضیح ندادند"
در این پاسخ ، من همچنین متوجه می شوم که سو abuseاستفاده از شخصی و از بین بردن عزت نفس وی چقدر پوچ و دشوار است. چقدر تلاش برای بررسی دانشجویان ، سرزنش کردن آنها و از بین رفتن اعتماد به نفس آنها لازم است. توجه و زمانی که می طلبد سرسام آور است. به راحتی می توان از این افراد آسیب پذیر سو abuse استفاده نکرد.
پس چرا مربیان این کار را انجام می دهند؟
من فکر می کنم همه اینها به عدم اعتماد و نیاز به کنترل برمی گردد.
...
در عصر COVID-19 ، وسوسه دستکاری ، بی اعتمادی و نظرسنجی به آخرالزمان رسیده است. در دانشگاه ، ما می بینیم که مربیان از نرم افزار پیچیده و جسمی ردیابی چشم استفاده می کنند تا مطمئن شوند دانش آموزان در هنگام اتمام تست ها هرگز از صفحه کامپیوتر نگاه نمی کنند . مقابله با این برنامه ها بسیار ناخوشایند و بسیار استرس زا است. دانش آموزان مبتلا به اضطراب ، بیش فعالی و حواس پرتی در منزل به طور مفصل درمورد چقدر ناراحت کننده و بورژسیایی هستند که باید تسلیم آن شوند.
برای کسی سخت است که کاملاً بی حرکت بنشیند ، چشمان چسبیده به صفحه ، دستانی که همیشه در دوربین دیده می شوند. اگر دچار ناتوانی در یادگیری ، بیماری روانی ، شرایط پزشکی دردناک یا نوزاد گنگ در آن طرف اتاق باشید که گریه می کند ، تقریباً غیرممکن می شود. متأسفانه ، این پروتکل های مهاجم به طور فزاینده ای رایج هستند - و فقط در کلاس نیست. آنها همچنین محل کار را آلوده کرده اند.
دوست من مکس در یک شرکت فناوری کار می کند که با آژانس های ایالتی و فدرال قرارداد بیشتری برقرار می کند. او بیش از پنج سال در این شرکت بوده و در این مدت قراردادهای زیادی را تأمین کرده است. ماکس کارمندان زیر خود را راهنمایی کرده است و به ساده سازی چندین فرایند کاری کمک کرده است ، همه چیزهایی که رئیسانشان از آنها سپاسگزار هستند. در دنیایی عادلانه ، به او اعتماد می شود که هنگام قفل کردن ، کار را از خانه انجام دهد. به هر حال ، او سالها مجری قابل اعتماد و ثابت بوده است. در عوض ، رئیسان او را مجبور کردند که یک برنامه جاسوسی را روی رایانه شخصی خود نصب کند ، که هر نیم ساعت از مانیتور او عکس می گیرد و آن را برای رئیسش می فرستد.
وی به من گفت: "هفته گذشته من فراموش کردم که ساعت را خاموش کنم ، بنابراین مدیرم از من در صفحه فیس بوک اسکرچینت فرستاد. "خوشبختانه من یک پانزده دقیقه استراحت داشتم ، بنابراین توانستم آن را توضیح دهم و به دردسر نیفتم."
کاری که مکس انجام می دهد ، فکری و کاملاً مفهومی است. او مجبور است زمان زیادی را صرف ریختن برنامه ها و پیشنهادهای اعطای کمک هزینه کند ، و به این فکر کند که چگونه آنها را به روش صحیح بنویسد. این نوعی از کارها نیست که نظارت دقیق مفید یا انگیزشی باشد یا حتی منطقی باشد. با این وجود رئیسان او این کار را انجام می دهند ، زیرا آنها نمی خواهند "اجازه دهند" هیچ کارمندی از هرگونه مشکل در حین قرنطینه "دور شود".
در ماه مارس ، بسیاری از شرکت ها استفاده از ابزار نظارت دیجیتال را برای اطمینان از "تولید" ماندن کارمندان هنگام کار در خانه آغاز کردند. مانند اساتیدی که حرکات چشم دانشجویان را ردیابی می کنند ، شرکت ها شروع به ورود به سیستم با فشار دادن کلیدهایشان می کنند یا از آنها می خواهند همیشه در برنامه های پیام رسان مانند Slack یا Microsoft Teams فعال و "در دسترس" باشند. حتی برخی از کارمندان مجبور شده اند صفحه نمایش خود را از طریق زوم پخش کنند یا در تمام مدت با مدیران خود در تماس مستقیم باشند.
در پی قفل های اجباری اجباری ، مدیران کنترل زندگی کارمندان خود و همچنین زندگی خود را از دست دادند - و آنها واکنش ناامیدکننده ای نشان دادند ، و هر کجا که می توانستند برای ساختار و قدرت رقابت می کردند. به جای اعتماد به کارمندان برای تعیین برنامه های خود در این اوقات بسیار آشفته در خانه ، بسیاری از آنها با پارانویا واکنش نشان دادند و حتی خواسته های بیشتری نسبت به قبل داشتند. این به رغم بسیاری از مطالعات نشان می دهد که بهره وری کارکنان در حین قفل شدن واقعاً افزایش یافته است .
...
قبل از اینکه استاد تمام وقت شوم ، از طریق سایت Upwork به صورت آزاد کار می کردم . هر زمان که در سایت هر ساعت یک برنامه کنفرانس تماشا می کردم ، Upwork من را ملزم به پیگیری سطح فعالیت خود با استفاده از برنامه ای می کند که میزان تایپ و کلیک آن را اندازه گیری می کند و در فواصل تصادفی عکس های صفحه را می گیرم. هر زمان که تعامل با صفحه کلید یا ماوس را متوقف کردم ، به دلیل "غیرفعال بودن" پرچم گذاری شدم. اگر می خواستم برای آب بلند شوم یا از سرویس بهداشتی استفاده کنم مجبور شدم ردیاب را مکث کنم. فقط برای لحظاتی که مشغول تایپ کردن یا کلیک کردن و تولید "محصولی" هستم که برنامه می تواند ببیند ، حقوق دریافت کردم.
من در آن شرایط بهترین کار خود را انجام ندادم. خیلی روی صفحه کلیک کردم و سریع نوشتم و حتی یکی دو بار لپ تاپم را با خود به حمام حمل کردم. اما آیا من یک نویسنده متفکر بودم؟ آیا تجزیه و تحلیل آماری من بینش و دقت نشان داد؟ آیا من مطمئن بودم که خلاصه کارفرمایان خود را با دقت می خوانم؟ ابدا! من نتایج را رد کردم ، یا حداقل چیزی که طبق نظر ردیاب به نظر می رسید مانند نتایج است ، و در تمام مدت یک توپ اضطراب پریشان بودم. به من اعتماد نکردند که به روشی طبیعی کار کنم و نتایج من غیرطبیعی ، خسته کننده و تنش زا بود.
این خیلی هدر دادن تلاش بود. این باعث درد بسیار بی مورد شد
...
دلخراش ترین قسمت همه اینها این است که انعطاف پذیری و مراقبت از آن آسان است و چنین مهربانی چه تفاوت عظیمی را ایجاد می کند.
هنگامی که دانشجویی از من ایمیل می خواهد و می خواهم کار خود را ادامه دهم ، انرژی صفر لازم است تا به آنها یک مشتاق "مطمئنا!" بدهم. زمان بیشتری طول می کشد تا من از آنها بازجویی کنم ، مدرک طلب کنم یا حسابهای آنها را در شبکه های اجتماعی رد کنم تا بفهمم آیا آنها در مورد داشتن میگرن یا مادربزرگ و مادربزرگ در حال دروغ گفتن هستند. برای من بسیار ساده تر است که به جای تلاش برای کنترل حرکات چشم دانش آموزانم برای جلوگیری از تقلب ، یک کتاب آزمایشی و یک یادداشت آزاد بسازم و سوالات را با در نظر گرفتن آن طراحی کنم.
مدیران در حال حاضر می توانند به کارمندان خود محدوده وسیعی ارائه دهند. دلیل کمی برای پایبندی به یک برنامه سفت و سخت 9-5 وجود دارد و تمرکز بر نتایج مهم به جای ساعت ها صرف زحمت در کامپیوتر ، فواید زیادی دارد. نظارت بر فعالیت رایانه ای شخص کار زیادی را می طلبد. آزار و اذیت شخصی به دلیل نیاز به چرت افسردگی فایده ای ندارد. با این حال بسیاری از مردم ، مست از قدرت ، تمام انرژی خود را با رفتارهای این چنینی هدر می دهند.
علاوه بر س toال در مورد تجربیات با معلمین و اساتید بی پروا ، من همچنین از مردم می خواهم که درباره زمانی که مربی به آنها صبر و فضل می بخشد بگویند. داستان هایی که دریافت می کنم بسیار مهیج هستند ، اما در عین سادگی قابل توجه هستند. در اینجا چند پاسخ وجود دارد ( همه آنها را می توانید در اینجا بخوانید ):
پروفسور علوم سیاسی وقتی نونی من درگذشت آخرین لحظه تمدید و بغلم را به من داد. من را به گریه انداخت.
استادی برای ترسیم آنزیمهایی که اسم آنها را به خاطر نمی آورم به من امتیاز داد!
من برای ارائه نهایی صدایم را از دست دادم ، معلم اجازه داد تا یک همکلاسی دیگر ، متن من را بخواند.
وقتی در حین بحث من دچار وحشت شدم ، یک معلم انگلیسی به من اجازه داد که از کلاس خارج شوم.
بعضی از معلمان به من اجازه می دهند در کلاس قلاب بافی بزنم زیرا به اضطرابم کمک می کند.
این لحظات ریز ترحم برای سالها در کنار مردم باقی می ماند ، زیرا بسیار مورد نیاز و در عین حال بسیار نادر است. مردم به خاطر اینکه یک کلمه مهربانانه یا لحظه ای آرامش به آنها داده اند بسیار پوچ و سپاسگزار هستند. فقط گذاشتن یک قلاب بافی دانش آموز در کلاس یا استراحت کافی است تا یک معلم یک عمر قدردانی بی اندازه داشته باشد.
اگر از هر نوعی در موقعیت رهبری هستید - مدیریت کارمندان ، راهنمایی کارآموزان ، آموزش دانشجویان ، حتی تربیت فرزندان - من شما را تشویق می کنم که در مورد مراحل آسان زندگی مردم راحت تر فکر کنید. کدامیک از قوانین را می توانید آرام کنید ، یا به طور کامل کنار بگذارید؟ چگونه می توانید از راه مردم خارج شوید؟ چگونه می توان فرهنگ اعتماد و دلسوزی را پرورش داد؟ از هر ده مورد نه بار ، پذیرش رویکرد انعطاف پذیرتر و صبورانه تری نیز زندگی را برای شما آسان می کند.
آرامش و انعطاف پذیری به مردم بسیار آسان است. برای یک سخت کینه تنبیه کننده و ضربه زننده ، انرژی بسیار ناامیدکننده و عصبی زیادی لازم است. انتخاب کنید که خوبی های اطرافیانتان را ببینید. بسیار آسان است و می تواند همه چیز را تغییر دهد.