اکتبر ماه ملی آگاهی از خشونت خانگی است ، واقعیتی که امروز هنگام عبور از کنار کلیسایی کاملاً آغشته به روبانهای آگاهی از DV بنفش و براق ، یادآوری شد. من معمولاً روزها یا ماه های "آگاهی" نیستم ، احساسات آنها همیشه به نظر من نادرست است ، اما دیدن کلیسای ملتهب با بنفش یک ضربه ناگهانی به من وارد کرد.
بلافاصله من به سال 2010 منتقل شدم ، زمانی که درگیر یک رابطه توهین آمیز بودم اما هنوز آماده قبول آن نبودم. در آن زمان ، دیدن چنین یادآوری آشکاری از سو abuse استفاده من باعث می شد تا بقیه روز به خودباوری و انکار بپردازم. حقیقت آنچه در آن گرفتار شده ام بر من غلبه خواهد کرد و من تمام تلاش خود را می کردم تا این حقیقت را از خود دور کنم.
خشونت خانگی اینگونه زننده است. تشخیص اینکه با شما بدرفتاری می شود یکی از ناراحت کننده ترین و آسیب زا ترین قسمت های آن است. قبل از اینکه واقعاً اجازه دهید واقعیت غرق شود ، تقریباً باید از این رابطه خارج باشید. سالها طول کشید تا سو abuseاستفاده به پایان رسید تا بتوانم کاملاً بیان کنم که چگونه از نظر عاطفی ، روانی و جنسی تحت وحشت بوده ام.
هنگامی که من در یک رابطه توهین آمیز قرار داشتم ، با هرگونه یادآوری مستقیم این واقعیت خصمانه بودم. من از دوستانی که بدرفتاری من را خیلی راحت تر می کردند ، اجتناب کردم. اگر کسی فشار آور بود ، یا می خواست مرا تحت فشار قرار دهد تا سو ab استفاده کننده خود را ترک کنم ، برای نجات چهره از آنها اجتناب کردم. من نشانه های بدرفتاری خود را پنهان کردم ، از دنیا کنار کشیدم ، و رفتار تکانشی و خود تخریبی داشتم ، بنابراین همیشه توضیح متفاوتی برای این که چرا من اینقدر بیمار و غمگینم وجود دارد.
هیچ کس نمی توانست من را زودتر از آنچه من تصمیم گرفتم بیرون کنم. این باید بر اساس جدول زمانی خودم اتفاق بیفتد ، زیرا ذهنم آرام آرام با این واقعیت سازگار شد که در یک وضعیت اسفناک و وحشتناک گرفتار شدم. حتی یک بار که فکر کردم که می خواهم سوus استفاده کننده خود را کنار بگذارم ، برای برنامه ریزی فرار به زمان بیشتری نیاز داشتم. افرادی که مورد آزار قرار نگرفته اند همیشه مواردی از این دست را تشخیص نمی دهند. آنها می خواهند عزیز خود را مجبور به تمیز کردن کنند ، یا اینکه "نجات" او از چنگ سو ab استفاده کننده را تصور می کنند.
یک رویکرد قهرآمیز و قهرآمیز خود شکننده است و به آژانس شخص آزار دیده بی احترامی می کند. اگر می خواهید کمک کنید ، واقعاً کمک کنید ، باید مجرای دیگری برای احساسات ناامیدکننده و ناامیدانه خود پیدا کنید و با اعتماد و احترام به فرد بدسرپرست نزدیک شوید. شما باید به آنها کمک کنید تا احساس قدرت درونی را پرورش دهند ، و تصورات خود را تأیید کنند. شما باید تصمیمات آنها را تسهیل کنید ، نه اینکه سعی کنید برای آنها تصمیم بگیرید. اگر آنها را احساس خجالت ، تضعیف یا قضاوت کنید ، هنگامی که سرانجام زمان جدا شدن فرا می رسد ، آنها به شما مراجعه نمی کنند.
بنابراین ، چگونه می توانید همه این کارها را برای عزیزی انجام دهید که در حال حاضر درگیر سو abuse استفاده است؟ در اینجا نکات من بعنوان شخصی که مورد آزار قرار گرفته و از سایر افراد مورد آزار و اذیت حمایت کرده است ، ذکر شده است:
بدون قضاوت گوش کنید
هنگامی که من به طور فعال مورد سوused استفاده قرار می گرفتم ، تقریباً کسی نبودم که به او مراجعه کنم. من عمیقاً تنها بودم و کاملاً درگیر حالات متغیر سوting استفاده کننده خود و علائم متناقض عاطفه و عصبانیت بودم. می ترسیدم به کسی بگویم که رابطه من چقدر باعث بدبختی من شده است ، یا اینکه چقدر افکارم را بهم می ریزد زیرا می ترسیدم مانند یک احمق رقت انگیز به نظر بیایم.
سو ab استفاده کننده من همیشه رفتارهای نامناسبی داشت ، که مرا مجذوب خود کرد و مرا روی انگشتان پا نگه داشت. او داستان های مفصلی در مورد تاریخچه آسیب دیدگی شخصی خود به من گفت ، گویی که به نوعی طغیان های او را بهانه کرد. او مرتباً به من سیگنالهای مختلفی می داد ، و با زنان و مردان مختلف فریبم می داد و ناامنی های ما را با یکدیگر بازی می کرد. همانطور که او از طریق عشق ، بی علاقگی و عصبانیت دوچرخه سواری می کرد ، مرتباً آرد سوخاری من را تشویق می کرد و به من می گفت که به زودی سرانجام تمام مشکلاتش برطرف خواهد شد و ما سرانجام می توانیم با هم خوشبخت باشیم. من به هر کلمه ای از او آویزان بودم ، نسبت به هر تغییری در وضعیت بدن یا لحن صدا او بسیار هوشیار بودم.
این تثبیت کننده خسته کننده بود. می دانستم که نمی توانم در این باره به کسی بگویم. که بدان معنی بود که من کسی را ندارم که سو abuseاستفاده خود را به او اعلام کنم. فقط یک استثنا در این مورد وجود داشت: دوستم هدر ، که صدها مایل دورتر زندگی می کرد. من و هدر با هم به کالج رفته بودیم ، و بعد از آن دور شدم. ما نامه های خارق العاده طولانی و پر پیچ و خمی دیگری درباره زندگی ، خرد کردن ، شکست های آکادمیک و دلشکستگی های هنری خود نوشتیم.
با هدر ، احساس راحتی می کردم و می توانم عقاید درهم و برهم خود را در مورد سوus استفاده کننده خود باز کنم. او در ایمیل هایش برای من خام و آسیب پذیر بود ، بنابراین من شرمسار نیستم که در ایمیل هایم برای او رقت انگیز و وسواس آور به نظر بیایم. بارها و بارها ناامیدی و گیجی خود را تقسیم کردم. به روزرسانی های من در مورد روابطم تکراری بود ، اما او هرگز شکایتی نکرد. او فقط گوش می داد و می خواند ، و همچنان مرا دوست داشت.
زنجیره های طولانی ایمیل ما سوابق سو استفاده من را ایجاد کرده است. می توانم به بایگانی برگردم و ببینم که از همان مشکلات هفته ها قبل ، ماهها قبل ، سالها قبل شکایت کرده ام. این ایمیل ها به من این امکان را می داد که در زمان واقعی مورد سو being استفاده قرار بگیرم و یک خواننده پشتیبانی کننده در کنارم باشد. وقتی شک به خود شروع به خزیدن کرد ، تمام کاری که من باید انجام می دادم این بود که به ایمیل هایم به هدر برگردم و ببینم که بله ، همه چیز به همان اندازه که احساس می کردم بد بود. هدر باعث شد در تصمیمم برای رفتن احساس حمایت کنم ، اما هرگز مجبور و تحت فشار قرار نگرفتم. که مرا به نکته بعدی می رساند:
تفسیر را مجبور نکنید
سالها پیش ، مدتها قبل از اینکه از سوusاستفاده کننده خودم فرار کنم ، دوستی زیر نظر مدیری کار می کرد که به طور جدی احساسات وحشتناکی ایجاد می کرد. (من به دوست خود در اینجا "سوفی" خواهم گفت). رئیس سوفی هنگامی که با او تنها بود ، مرتباً شوخی های جنسی می کرد و مشاهدات زیادی راجع به بدن زنانی که به کتابخانه محل کار هر دو آنها می آمدند ، انجام می داد. او کمی بیش از حد به او ایستاد ، و در راه های تحقیرآمیز از او تعریف کرد. بسیاری از گفتن "دختر خوب" و لمس آرام او بر روی بازو ، مواردی از این دست.
هر وقت سوفی این داستان ها را با من درمیان می گذاشت ، من زورگو و مستقیم بودم.
به او می گفتم: "او منحرف لعنتی است." یا ، "شما باید جهنم را از آن شخص دور کنید."
این رویکرد درستی نبود. سوفی قبلاً در صندلی مدیرش بود. او در اواسط بیست سالگی بود ، تازه از دانشگاه خارج شده بود و مشتاق بود که در سیستم کتابخانه دانشگاه بالا برود. و مدیر او به آرامی او را مرتب می کرد تا بدحجابی خود را نشانه اعتماد و ارتباط بداند. او با صحبت در مورد رابطه جنسی ، دفاعیات او را از بین نبرد ، بلکه "مانند یکی از بچه ها" با او رفتار می کرد! او به فضای شخصی او حمله نمی کرد ، بلکه احترام او را نشان می داد! او دائماً از اقدامات او دفاع می کرد و آنها را نادیده می گرفت ، مخصوصاً وقتی که من سعی کردم از آن به عنوان سو استفاده نام ببرم.
سپس ، یک روز ، مدیر سوفی هنگامی که در آسانسور تنها بودند ، به او حمله جنسی کرد. او در مورد این حادثه به من پیامک داد ، ناخوشایند و گیج شده بود. من بلافاصله او را صدا کردم.
من که ناامید از کمک به او بودم گفتم: "سوفی ، خدای من". "فهمیدی که تازه مورد تجاوز قرار گرفتی ، درسته؟"
چند ثانیه ساکت شد. سپس ، با صدایی نامطمئن ، گفت: "خوب ... من نمی دانم آیا من آن را چنین صدا خواهم کرد ..."
من خودم وقتی با سوفی اینگونه برخورد می کردم هنوز در یک رابطه توهین آمیز بودم. من مشتاق بودم که تجربه او را برای او نامگذاری کنم ، شاید به این دلیل که این احساس بسیار بدیهی تر از سو abuse استفاده من بود. من فکر کردم که با تعریف تجربه به عنوان تجاوز ، می توانم سوفی را از خلسه خارج کنم. فکر کردم باید او را متقاعد کنم که واقعاً "خیلی بد" است.
اما روش من بی احترامی بود ، و صدمات صوفی را افزایش داد. او هنوز آماده نبود که آن را تجاوز به عنف بخواند. او حتی آماده اعتراف نبود که رئیسش فرد خوبی نبود. با اجبار به تفسیر سوفی ، یک خط عمیق در شن و ماسه کشیدم ، و او را مجبور کردم که یا قبول کند از آن عبور کند ، یا من و حمایت من را کاملاً رد کند. او دومی را انتخاب کرد.
من دیگر هرگز از سوفی در مورد مدیر سو استفاده کننده اش چیزی نشنیدم. من سعی کرده بودم نمایندگی او را از او بگیرم و در مورد تجربه اش با او صحبت کرده بودم - بنابراین او دیگر از ماجراهای سو abuseاستفاده خود به من اعتماد نکرد. وقتی چند ماه بعد در مورد سو abuse استفاده خودم شروع کردم ، دقیقاً همان کار را کردم. هر دوستی که سعی می کرد به من بگوید چه چیزی را تجربه می کنم یا اینکه "باید" چگونه احساس می کنم شخصی بود که نمی توانستم به او اعتماد کنم.
به نمایندگی و قضاوت آنها احترام بگذارید
سو Ab استفاده کنندگان اعتماد به نفس و اختیارات قربانیان خود را سلب می کنند. این باعث انفعال و درماندگی آموخته می شود ، که البته ایجاد اراده برای ترک کار را دشوار می کند.
سوus استفاده کننده من دائماً مرا "بی فایده" صدا می کرد و مسخره می کرد که از نظر جسمی "ناتوان" هستم. درست است که من دست و پا چلفتی و هماهنگ نیستم (چون اوتیسم هستم) - اما شرکای سالم من این ویژگی ها را زیبا و دوست داشتنی یافته اند. در عوض ، سو ab استفاده کننده من باعث شد کاملاً درمانده و بی ارزش باشم. او همچنین برنامه های من را از طریق روش های ظریف ، با درهم ریختن یا تولید بحران ، هر زمان که من برنامه هایی داشتم که شامل او نمی شد ، کنترل می کرد. یا او من را در مورد تاریخی که برای ما در نظر گرفته بود هیجان زده می کرد ، سپس در آخرین لحظه آن را لغو می کرد زیرا او تحصیل در امتحان را "فراموش کرده بود" یا کیف پول خود را "گم کرده بود".
اگر می خواهید از شخصی که مورد آزار و اذیت قرار گرفته حمایت کنید ، آنچه می توانید انجام دهید تا قدرت وی را پس دهید. سو ab استفاده کننده آنها احساس بی حرکتی و پوچی در آنها ایجاد می کند ، بنابراین می خواهید به آنها یادآوری کنید که آنها در واقع واقعاً باهوش ، جالب و سرحال هستند. از آنها در مورد یک پروژه خلاقانه بازخورد بخواهید یا آنها را به شما کمک کند تا در حیاط پشتی خود آتش بسوزانید یا مبلمان جدیدی کنار هم قرار دهید. در مورد موضوعی که اطلاعات زیادی در مورد آن دارند مشاوره آنها را بخواهید. از آنها دعوت کنید تا با سرگرمی های قدیمی خود درگیر شوند - با هم بازی های ویدیویی انجام دهند ، یا پیاده روی کنند و گیاهان محلی را شناسایی کنند. از آنها بخواهید رستوران ، فیلم ، موزه ای را که می خواهید به آنجا بروید انتخاب کنند و تأیید کنند که تصمیماتشان خوب است.
همانقدر که انجام این کار برای شما دردناک است ، باید به قضاوت دوست خود در مورد رابطه خود نیز اعتماد کنید. تصور کنید که آنها در مورد آنچه سوer استفاده کننده آنها قادر به انجام کار است بیش از شما هستند. اعتماد کنید که اگر آنها هنوز آماده رفتن نیستند ، دلیل خوبی دارند. اگر آنها می گویند "نمی توانند" کاری را انجام دهند ، یا "مجاز به انجام کاری نیستند" ، بگذارید روند فکر خود را توضیح دهند و آن را بپذیرند. به مرزها و محدودیت های آنها احترام بگذارید ، حتی اگر توسط سو by استفاده کننده و کنترل آن اطلاع داده شود. شما می خواهید در دوست بدسرپرست خود عاملیت انتخاب کنید بدون اینکه آنها را در معرض خطر قرار دهید یا سو ab استفاده کننده آنها علیه شما روبرو شود.
گوه نباش
سو Ab استفاده کنندگان قربانیان خود را منزوی می کنند. آنها با استفاده از ارعاب و پرخاشگری ، دوستان و خانواده را از خود دور می کنند و قربانیان خود را دستکاری می کنند تا عزیزان را از دید منفی ببینند. بنابراین اگر شما جز the معدود افرادی هستید که هنوز مجاز به زندگی فرد مورد آزار و اذیت هستند ، می خواهید تمام تلاش خود را انجام دهید تا حضوری مفید و حامی باشید.
با سو ab استفاده کننده دعوا نکنید. با آنها مقابله نکنید ، آنها را صدا نکنید و آنها را عصبانی نکنید. آنها عصبانیت خود را از دوست شما بیرون می کشند. وقتی با دوست خود وقت تنها دارید ، از اتهام زنی یا انتقاد پرهیز کنید. به یاد داشته باشید ، سوus استفاده کننده آنها احتمالاً به آنها می گوید که شما از حمایت ، قضاوت و "مسمومیت" برخوردار نیستید. در عوض گرم ، آرام و بردبار ، مهمات کمتری را به سوus استفاده کننده بدهید. حتی اگر سو ab استفاده کننده مشکلی آشکار با شما داشته باشد ، مثل اینکه با او مشکلی ندارید رفتار کنید. شما فقط دوست دارید که دوستتان خوشبخت باشد.
مثلث یا دستکاری نکنید
همچنین باید از سه گوش سازی درگیر شوید . مثلث سازی یک تاکتیک دستکاری است که در آن پیام ها و نگرانی ها به طور غیرمستقیم از یک شخص به شخص دیگر منتقل می شوند ، گاهی اوقات به طور دقیق ، به منظور حفظ احساس وابستگی به رمز و لبه در افراد. سوus استفاده کنندگان ممکن است با استفاده از مثلث ، قربانی خود را گیج کرده و رفتار آنها را پلیس پنهان کنند. یک قربانی بدرفتاری ممکن است مجبور شود از طرف سوers استفاده کنندگان خود مثلث شود.
دوست سو ab استفاده شده شما ممکن است به عنوان سخنگوی سو ab استفاده کننده آنها باشد. در حالی که با هم شام می پزند ، ممکن است چیزی مانند " ما سیر را دوست نداریم " بگویند ، در حالی که مثلا فقط سو ab استفاده کننده آنها است که از خوردن سیر متنفر است. یا ممکن است آنها به صورت خصوصی به شما هشدار دهند که همسر بدرفتار آنها روز بدی را سپری می کند و شما باید از صحبت در مورد موضوعاتی که آنها را دیوانه می کند خودداری کنید. در بعضی موارد ، شما باید "بازی کنید" تا مبادا خشم سوusاستفاده کننده را فرا بگیرید - به یاد داشته باشید که اگر سو ab استفاده کننده را عصبانی کنید ، آنها این عصبانیت را بر روی دوست شما می کشند.
در طرف مقابل ، ممکن است از شما خواسته شود پیام های افرادی را که دیگر "مجاز" نیست با آنها صحبت کند مثلثی کنید. ممکن است خانواده و دوستان از شما بخواهند که پیام هایی را به شخص آزاردیده تحویل دهید. یا ممکن است آنها شما را تحت فشار قرار دهند تا نگرانی های خود را منتقل کنید و به دوست شما کمک کنید تا از روابط سو ab استفاده کننده خارج شود. شبکه های سو Ab استفاده کننده یا ناسالم از افراد ممکن است پیام های مهم را فقط با استفاده از مثلث ، به منظور حفظ سلسله مراتب و منزوی کردن افراد آسیب پذیر ، منتقل کنند.
در نهایت ، مثلث سازی مکانیزم کنار آمدن است که در محیط های سو ab استفاده می شود. پیام های غیرمستقیم و سایه دار به روابط ناعادلانه ای که در آن صداقت و صراحت مجاز نیست ، کمک می کند. هنگامی که می توانید از این پویایی خارج شوید ، به طوری که دوست شما می تواند خانه کارتهای وابسته به کد را که در رابطه با روابط سوus استفاده کرده اند ، به وضوح ببیند.
به طور کلی ، شما باید از کمک به مثلث بندی جلوگیری کنید. مستقیم و صادقانه با دوست خود ارتباط برقرار کنید. از طرف خودتان با آنها صحبت کنید ، نه به عنوان نماینده دیگران. از احساسات یا واکنشهای دیگران به عنوان ابزاری برای کنترل یا عامل گناه استفاده نکنید. به عنوان واسطه در شرایطی که انجام این کار باعث سو leaveاستفاده و انزوای حتی عمیق تر شود ، عمل نکنید.
از عباراتی مانند: " اگر نگران باشد می تواند در مورد آن با من صحبت کند " یا " او این حرف را نزد من نیاورد ، بنابراین فقط منتظر می مانم ببینم آیا این حرف را می زند " یا "به نظر می رسد شما باید بگویید" مادرت چه احساسی داری. " گاهی ممکن است یک قربانی بدرفتاری برای حفظ امنیت و حریم خصوصی خود مجبور به مثلث بندی شود. وقتی این اتفاق می افتد ، آنها را برای سو. استفاده کننده خود "بیرون" نکنید. فقط یک مثال ثابت از شکل ظاهری و احساس برقراری ارتباط عادی و مستقیم ارائه دهید.
حدس نزنید که دیگران چه احساسی دارند ، سعی نکنید واکنش دیگران را نسبت به اطلاعاتی که باید بشنوند کنترل کنید و اجازه دهید نکات منفعلانه منفعل از پشت شما بلغزانند. شما هیچ کس را کنترل نمی کنید ، و در قبال احساسات شخص دیگری یا حفظ صلح مسئولیتی ندارید. وظیفه شما این است که نسبت به خود صادق باشید و دوست بدرفتار خود را تحت هیچ گونه دستکاری و آسیب دیگری قرار ندهید.
صبور باش
به طور متوسط ​​، هفت تلاش طول می کشد تا یک قربانی خشونت در خانه با موفقیت سو ab استفاده کننده خود را ترک کند. من سو ab استفاده کننده خود را انداختم و حدود چهار بار از او دور شدم تا اینکه بالاخره گیر کرد. چرا ابتدا "نگرفت"؟ من به عشق او و ارتباط شدید و ناسالم ما معتاد شده بودم و احساس گناه می کردم که او را برای مقابله با ضربه و بیماری روانی خودش تنها گذاشته ام. او احساس من را از خود تاب داده بود ، بنابراین تصور زندگی بدون او دشوار بود. به علاوه باید صبر می کردم تا وقتی که یک سفر هفته ای خارج از شهر باشد قبل از اینکه از نظر جسمی احساس امنیت کنم تا او را رها کنم. این غریزه درست به اثبات رسید: هنگامی که او به شهر بازگشت ، شروع به تعقیب من کرد.