TW: بحث در مورد خشونت ، قتل و حمله جنسی. ارزش این مقاله را ندارد که سلامت روانی خود را فدای آن کنید ، بنابراین اگر این موضوعات برای شما آسیب زا هستند ، لطفاً کلیک کنید.

"من از ترینیداد هستم." خیره خالی ، لبخند مودبانه اما دندان های دزد را می بینم که وقتی با نام عجیب مکانی که قبلاً هرگز نامش را نشنیده اند دست و پنجه نرم می کنند ، در ذهنشان چرخیده اند.

من به آرامی اصلاح می کنم: "ترینیداد و توباگو. در کارائیب است."

چشم هایشان در حالی که تشخیص موقت روی صورتشان برق می زند ، روشن می شود. "اوه! آیا این در نزدیکی جامائیکا است؟"

قلبم کمی فرو می رود اما به این پاسخ عادت کرده ام. "خوب ، نه دقیقاً. در سواحل ونزوئلا است. دو جزیره دوقلو اما یک کشور. این مکان زیبا با سواحل گرمسیری خیره کننده ، موسیقی شگفت انگیز و قابلمه ذوب غنی از فرهنگ ها ، مردم ، غذا و جشنواره های مختلف است."


کارناوال 2020؛ عکس جاستین رامچاران در Buzz Caribbean
این توصیف در مغز من سوخته است. از زمان انتقالم به کانادا در سال 2018 برای دانشگاه بارها و بارها آن را با هیجان تکرار کرده ام. اگر برای هر بار تعامل بالا یک دلار داشته باشم ، جایی در یک قایق تفریحی خصوصی بازنشسته می شوم. هرچند اخیراً ، این کلمات طعم بدی در دهان من می گذارند. آنها احساس پوکی می کنند ، از مفهوم آنها محروم می شوند و از بیرون خفه می شوند ، گویا بدن من به طور فعال با اصرار برای گفتن چیزی که قلب من می داند خلاف واقع است مبارزه می کند.

در حال حاضر ، این مطلب در پی ناپدید شدن و قتل وحشتناک یک زن 23 ساله در ترینیداد نوشته شده است. در حالی که از کار به خانه می رفت ، او را بردند و بدنش را به طور غیرمتعارف به یکی از مناطق جنگلی زیادی انداختند که جزایر زیبای ما را فلفل می زند. در دسامبر سال 2020 ، یک دختر 18 ساله ناپدید شد که پس از حضور در خانه مادربزرگ خود ، فقط برای کشف بدن برهنه خود را چند روز بعد. در کالبد شکافی مشخص شد که وی به طرز وحشیانه ای مورد ضرب و شتم قرار گرفته ، چندین ضربه بدن او را با چاقو زده و توسط باند مردی مورد تجاوز قرار گرفته است. در سال 2016 ، یک جوان 20 ساله کشف شد ، جسد فاسدش پس از مصاحبه شغلی در آنجا در فریزر یک فروشگاه خرده فروشی معروف پر شد. ما در سال 2021 هستیم ، فروشگاه خرده فروشی هنوز کاملاً عملیاتی است ، بدون هیچ گونه منتقد ، بدون مظنون ، بدون عدالت.

اینها وقایع منزوی نیستند. در حقیقت ، از روز گذشته که روز گذشته بقایای مرد 23 ساله را پیدا کردم ، در فیس بوک پوسترهای زیادی از افراد گمشده را دیده ام ، والدین با التماس و خواستار بازگشت سالم دخترانشان شده اند. قلب من به خاطر رنج آنها در 6000 کیلومتری آن جا درد می کند و احساس می کنم انگار از خود من است. این جنایات واقعیت خطرناکی را برجسته می کند که ما به عنوان یک کشور از آن غفلت کرده ایم: زیبایی بکر جزایر ما شرطی است و در خدمت پوشاندن بیماری های اساسی و درمان نشده مردم است که مردم ما را آزار می دهد.

آبشار آبشار از مشکلات

آبشارهای ماراکاس ، ترینیداد و توباگو
یک جمله مشهور در کشور من وجود دارد: ترینیداد مکان واقعی نیست. به طور معمول این مورد هر زمان که اتفاق کاملاً مضحکی رخ می دهد و در هیچ جای دیگری اتفاق نمی افتد ، مورد استفاده قرار می گیرد. یک سیاستمدار در مورد مدل مو ، همسر یا ادعای اعتیاد به الکل چیزی از جیب می گوید. زنی به دلیل شکایت از اینکه خانه ای که وی به طور رایگان از دولت دریافت کرده بسیار دور است و کشور ممبر یک روز میدانی دارد ، ویروسی می شود. کل کشور هشدار طوفان را جدی می گیرد فقط پس از توقف سرویس KFC که هرگز حتی در تعطیلات بسته نمی شود.

من ترجیح می دهم که این عبارت را نمادی از نشاط فرهنگی ما و تجسم سبکی و پر بودن زندگی که در بافت جزایر نفوذ می کند ، در نظر بگیرم. سبک زندگی و شوخ طبعی تعاملات روزمره ما را می پوشاند و ما را از لحاظ روحی به هر ترینباگون در هر نقطه متصل می کند. ما همسایه هستیم ما دوستیم. ما خانواده ایم. متصل و همگام مانند هجوم آب ، در لبه پرتگاه در آبشارهای ماراکاس مسابقه می دهد ، و با سنگ دندانه دار و خزه ای در زیر برخورد می کند تا چیزی نفس گیر ایجاد کند.


یا حداقل این رویایی است که خودمان می فروشیم. با دقت دقیق تر ، ما کاکوفونی صدا هستیم ، صداهای متشنج ، در تلاشیم تا در برابر پس زمینه کر شنیدن آب شنیده شویم. در ترینیداد ، ارتباط ما بهانه ای برای پنهان کردن تخلفات ما است. مادران ، اقوام ، دوستان می دانند که پسران آنها قاتل ، متجاوز ، سارق ، زن کتک زن هستند و چیزی نمی گویند. وقتی این مردان به ناچار با پایان خشونت آمیز روبرو شدند ، با گریه گفت: "این پسر من است ، او یک فرشته بود ، هرگز به هیچ کس کاری نکن". این تهدیدی برای جامعه و یک هیولا بود.

روزهای کودکی

Chaguanas ، ترینیداد و توباگو - عکسهای کاملاً تار در حدود سال 2001
من متشکرم که دوران کودکی خود را فارغ از این تجربیات گذرانده ام. منع ورود به خانه ام که منجر به قتل عموی من شد (من آن را خوابیدم) ، کودکی من با این خشونت سیستماتیک دست نخورده بود.