چند ماه پیش ، من مقاله ای نوشتم که چرا اصطلاح "متفاوت قادر به " را دوست ندارم . به عنوان یک فرد اوتیسم ، پیدا کردن کلمه "معلول" در پشت لطیفه گفتاری های نرم افزاری مانند آن ، فایده و تحسین برانگیز به نظر من نمی رسد. من همچنین توضیح دادم که اکثر افراد معلول احساسی را دارند که من نسبت به این اصطلاح دارم.


در همان قطعه، من هم اشاره کرد که ای استفاده F کلمات مانند "ناتوانان" آشکار در یک راه مفید؛ آنها به من نشان می دهند که شخصی از نظر معلولیت ناراحت است یا با جنبش حقوق معلولیت آشنا نیست. دانستن این امر به من اجازه می دهد تا با شخصی که در آن قرار دارد ملاقات کنم و (به آرامی) او را ترغیب کنم تا در مورد احساسات خود نسبت به افراد معلول تأمل کند. من می خواهم به مردم در مورد عدالت معلولیت آموزش دهم ، بنابراین بسیار مثمر ثمر است که به روشی کنجکاو و تأمل برانگیز به استفاده از یک کلمه "مسئله دار" بپردازم.
بسیاری از خوانندگان این نکته را در مقاله من از دست دادند. آنها بیش از حد بر این نکته متمرکز شده بودند که عبارتی دیگر در واژگان آنها مشکل ساز تلقی شده است. من قصد داشتم از خوانندگان دعوت کنم تا در مورد استفاده از زبان خود تأمل کنند و از زبان به عنوان نقطه پرش برای گفتگو در مورد چگونگی قابلیت توانایی مشترک استفاده کنند. در عوض ، من با ترکیبی از عذرخواهی دست ساز و دفاع خشمگین مواجه شدم.
یک نفر نوشت: "من در استفاده از این اصطلاح که جور دیگری توانسته ام مقصر بوده ام ،" متشکرم که به من کمک کردید زبان گهام را پاک کنم.
یکی دیگر از مفسران شکایت کرد: "این روزها هیچ کس نمی داند چه کلماتی را استفاده کند." "همه خیلی روی پوسته تخم مرغ راه می روند ، زیرا به ما گفته شده است که مهمترین چیز این نیست که باعث جرم شود."
فکر نمی کنم شخصی به دلیل استفاده از عبارت "differently abled" در گذشته احساس گناه داشته باشد اگرچه من این عبارت را دوست ندارم ، اما من فکر نمی کنم که این "زبان گه" باشد. چند معلول حتی این اصطلاح را ترجیح می دهند. و مطمئناً نمی خواهم مردم روی پوسته های تخم مرغ که کلماتی را استفاده می کنند راه بروند. این موضوع مانع بحث صریح می شود و ارتباط معنادار با مردم را با شرایط خود برای من دشوار می کند.
به استثنای لعن ها ، سو abuse استفاده های لفظی و سخنان نفرت انگیزی که به طور واضح قصد آسیب رساندن دارند ، من اعتقاد ندارم که کلمات را بی ادب و شرم آور قلمداد کنم. یک کلمه "مسئله دار" یک شخص مسئله دار نمی سازد. زبان به ویژه در محافل عدالت اجتماعی بسیار سریع در حال تکامل است و اکثریت مردم همیشه در همه کارها سرعت ندارند. کلمات فقط ابزار هستند.فقدان واژگان نه شرم آور است و نه داشتن آن شاخص فضیلت است.
من ترجیح می دهم به جای شرمساری مردم برای استفاده از اصطلاحات مشکل ساز یا منسوخ ، به زبان به عنوان وسیله ای برای شروع مکالمه فکر کنم. واژگان ما نشان دهنده پایگاه دانش ما ، فرهنگ ها و خرده فرهنگ هایی است که در آنها زندگی می کنیم ، پیش فرض هایی که داریم ، حتی توانایی ها و امتیازات طبقاتی ما. اینها همه موارد بسیار مفیدی برای تأمل ، تأمل و اشتراک گذاری در مورد دیگران است. اما چنین اشتراک متفکرانه ای تنها درصورت امکان پذیر است که ما دیگر افرادی را که کمی متفاوت از ما ارتباط برقرار می کنند رد کنیم.
ایعصر روز گذشته ، من با دوستم شری ، یک زن 40 ساله ترانس ، و بن ، یک شخص سیزندر شری که از زمان دانشگاه با او دوست بودند بیرون رفتیم. بن یک دوست واقعی و مادام العمر برای شری است و پذیرفتن او به عنوان یک زن در لحظه بیرون آمدن بسیار آسان است. هنوز هم ، بن دارای برخی خلأهای بزرگ در دانش خود است ، خصوصاً در مورد اصطلاحات ترانس.
بن در مورد نوشیدنی دور دوم ما گفت: "بچه دوست دختر من می گوید که او دیگر نمی خواهد پسر شود."
شری تصحیح کرد: "بنابراین احتمالاً او نیست."
بن پاسخ داد: "بله ، احتمالاً نه". "او - بچه - آیا حدس می زنم نوعی از آن باشد ، هرمافرودیت؟ آیا این کلمه است؟ "
"قطعا نه!" من ناخوشایند خندیدم ، پاره پاره شدم. "این است که نمی کلمه. هویت آنها هرچه باشد ، قطعاً اینگونه نیست. "
من از سوال بن کمی شوکه شدم ، باید اعتراف کنم. این به من باورنکردنی ناآگاهانه برخورد کرد. افراد بین جنسی از اینکه از آنها با استفاده از h-word استفاده شود متنفر هستند و میان جنسی بودن هیچ ارتباطی با تراجنسی بودن ندارد. بنابراین زبان او حداقل در دو جبهه متفاوت خاموش بود. من بلافاصله احساس کردم که توسط بن کنار گذاشته شده ام. می خواستم هر چه سریعتر جهنم را از او دور کنم. اما شری صبور بود.
"خوب ، شما در اینجا سعی در رسیدن به چه چیزی دارید؟" او با لحنی آرام و خنثی پرسید. "آیا کودک خود را ترکیبی از ویژگی های مردانه و زنانه یا تغییر هویت می داند؟ یا به نوعی نداشتن جنسیت؟ "
بن جواب داد: "من فکر می کنم نزدیکترین صدا به نظر می رسد" "راستش من نمی دانم بچه چطور این حرف را می زد."
شری گفت: "به نظر می رسد شما باید از دوست دختر خود بپرسید." "یا حتی بهتر ، از بچه بپرس. فقط ببینید که آنها چگونه آن را توصیف می کنند. "
"آره ، احتمالاً حق با توست." بن یک نوع شیطانی به من نگاه کرد. "متاسفم ، حدس می زنم احتمالاً شبیه یک جنون قدیمی هستم."
من تعجب کردم که دیگر احساس عصبانیت یا لبه نمی کنم ، گفتم: "شما خوب هستید ، هنوز در حال یادگیری هستید"
بقیه شب بدون هیچ مشکلی خاموش شد. ما در مورد فیلم ها و گروه هایی که در Riot Fest دیده بودیم صحبت کردیم و سرانجام دوباره به بحث جنسیت پرداختیم. من و شری تفاوت بین "غیر دودویی بودن" و "میان جنسی بودن" را برای بن توضیح دادیم ، و او با دقت گوش داد.
من از اینکه چطور همه چیز خوب پیش رفت ، چقدر صبور شری بود ، و بن با فروتنی انتقادات را پذیرفت ، من به نوعی مبهوت شدم. خیلی بیشتر عادت داشتم ببینم مردم از گلوی یک فرد نادان می پرند. جهنم ، من بارها در میان پرندگان عصبانی گلو بوده ام. من دیده ام که افراد زیادی وقتی اصلاح می شوند ، با شلاق برخورد می کنند. این فکر من را ترک کرده بود که فکر کردن در تلاش برای کمک به دیگران برای یادگیری کار چندانی ندارد.
اما شری و بن به من دلیل تردید در بدبینی خود را دادند. شاید بالاخره جای مکالمات آرام و صبورانه درباره مفاهیم ناآشنا وجود داشت. شاید برخی از اشتباهات کاملاً بی گناه باشند و برخی از مکالمات با روحیه حسن نیت پیش بروند.
جپیام رسانی رقص مشترکی است که دائماً در حال تغییر است ، و احتیاج به درگیری حسن نیت همه طرف های درگیر دارد. شما نمی توانید به طور واقعی با شخص دیگری ارتباط برقرار کنید بدون اینکه ریسک کنید برخی از جهل خود را برای او آشکار کنید. اگر خلا in دانش آنها را عیب های شرم آور یا خطرناکی بدانید ، نمی توانید در کنار یک دوست رشد کنید.
زبان به معنای تسهیل مکالمه است ، نه بستن آن. اما هنگامی که ما به زبان به عنوان بازتاب خصوصیات ذاتی فرد نگاه می کنیم ، یا شخص را به دلیل نداشتن به روزترین لنگو مقصر می دانیم ، گفتگو و ارتباط بیشتر با آنها را غیرممکن می کنیم. ما همچنین مانع آشنایی با چشم انداز آنها می شویم ، زیرا ایده های آنها را برای "درست ارائه نشدن" رد کرده ایم.
در برخی محافل ، پذیرش زبان به روز حتی نوعی سیگنال دهی وضعیت یا مد است. دانستن اینکه کدام کلمات "خارج" و "داخل" هستند ، نشانه این است که شما بخوبی خوانده اید ، از برق وصل هستید ، به هم متصل شده و خونسرد هستید. اگر کسی کلمه اشتباهی را به کار ببرد ، ممکن است فردی جدی ، خشن و یا سزاوار تجویز قلمداد شود.
امیدوارم روشن باشد که این رویکرد در مورد زبان چقدر استثنا است. هر کسی که وقت خواندن آخرین گفتمان را نداشته باشد یا دوستان باحال و شاد و ممتازی نداشته باشد را از کار بیندازد. این افراد را که تازه به انگلیسی صحبت می کنند و کسانی که به تحصیلات نخبه یا آموزش رسمی برای جستجوی منابع مختلف آنلاین و تعیین اینکه کدام یک دقیق و کدام یک مزخرف هستند دسترسی پیدا نکرده است. پلیس سختگیری درمورد زبان همچنین افراد معلول را از خود دور می کند ، بسیاری از آنها قادر به حفظ سریع اصطلاحات جدید یا نظارت دقیق بر روی کلمات آنها نیستند.
منبسیاری از سفیدپوستان را متوجه کرده اند که سفیدپوستان دیگر را در مورد زبانشان در فضاهای عدالت اجتماعی اصلاح می کنند - من فکر می کنم سعی می کنم نشان دهند که آنها از جمله افراد با فضیلت هستند. بسیاری از ما می خواهیم نشان دهیم که ما همدستان خوبی هستیم ، که می دانیم خود را "همدست" بنامیم و نه "متحد". مردمی که به اندازه کافی قوی هستند و اعتراف می کنند که "شکنندگی سفید" دارند ، جنگجویانی که می دانند علیه "برتری سفید" ، نه فقط "نژادپرستی" یا "نابرابری" می جنگند. داشتن به روزترین زبان بین المللی یک روش کارآمد برای برقراری ارتباط با هدف است.
با این حال اغلب ما از این زبان برای از بین بردن مردم سفید پوستی که باید به آنها کمک کنیم تا وارد عدالت نژادی شوند ، استفاده می کنیم. من دیده ام که مردم سفید پوست چندین بار یکدیگر را بر اثر زبان نادرست عدالت نژادی فریاد می زنند. من شنیده ام که ده ها سفید پوست از آموزش یک دوست نزدیک یا یکی از اعضای خانواده در مورد نژادپرستی امتناع می ورزند زیرا "این وظیفه من نیست که شما را آموزش دهم."
بسیاری از ما برای نشان دادن فضیلت خود بیش از حد قصد داریم و به صبر کافی در برابر نادان اما خوش فکر اهمیت نمی دهیم. تقریباً به نظر می رسد ، گاهی اوقات ، گویی می خواهیم دنیای عدالت اجتماعی خود را کوچک نگه داریم. ما خواهان قدرت ، اعتماد و نفوذی هستیم که به دلیل معدود افرادی باشد که کلمات مد روز را می دانند. این نوع رویکرد خودخواهانه ، احتکار دانش ، علل ما را برای شکست نابود می کند.
بنابراین چه کاری می توانیم به جای پلیس در این روش های خشن و مقدس انجام دهیم؟ چگونه می توانیم برای دعوت از مکالمه ، به جای خاموش کردن ، از کلمات استفاده کنیم؟ در اینجا چند توصیه وجود دارد که بر اساس آنچه برای من مفید بوده است:
سوال بپرس
به جای اینکه به شخصی بگویید که از کلمه "اشتباه" استفاده کرده اند ، سعی کنید از او در مورد کلماتی که استفاده می کنند بپرسید. شری می توانست بن را به دلیل استفاده از اصطلاح هجومی و منسوخ h * rmaphrodite رد کند ، اما اگر این کار را می کرد ، نمی فهمید که بن قصد دارد چه چیزی را برقرار کند: این که بچه دوست دخترش خود را ترکیبی از هم مردانه و هم زنانه. او به جای اینکه بن را با رد کردن متوقف کند ، از کاوش و رشد بیشتر دعوت کرد.
به همین ترتیب ، من دریافته ام که وقتی شخصی به جای اصطلاح غیرفعال ، از کلماتی مانند "متفاوت" یا "خاص" استفاده می کند ، برای من مفید است که از او س sincereالات صمیمانه ای در مورد چرا بپرسم. بی تردید ، افرادی که از این حسن تعبیرها استفاده می کنند خوش فکر هستند و فقط از کلمه "معلول" اجتناب می کنند زیرا فکر می کنند این آسیب زا خواهد بود. در یک روز خوب ، وقتی صبر کافی داشته باشم ، می توانم به نوعی آنها را راه بیندازم و متوجه شوم که اشکالی ندارد صریحاً اظهار داشت که شخصی معلولیت دارد ، زیرا معلولیت در واقع چیز شرم آوری نیست.
به معنای پشت کلمات نگاه کنید
هفته گذشته برای پیاده روی بیرون بودم و به همسایه ام آدل و نوه بزرگش جماریانا برخوردم. جماریانا با هیجان به طرف من دوید و دستش را دراز کرد تا به من یک ضربه آرنج بده. وقتی بازوی خودم را دراز کردم ، او متوجه شد که من ناخن هایم را رنگ کرده ام.
"پسران نمی توانند لاک بزنند!" او فریاد زد ، با نوعی خشم گیج که فقط یک کودک شش ساله می تواند جمع کند.
آدل گفت: "بله آنها می توانند عزیزم." "بله آنها میتوانند."
"نه آنها نمی توانند!"
آدل اظهار داشت: "بله آنها می توانند." "او می تواند هر چیزی را که می خواهد بپوشد."
من غیر دودویی هستم ، و اخیراً خیلی تلاش نکرده ام که شبیه پسر باشم. من هنوز قفسه سینه ام را نبسته ام و بیش از دو ماه است که از هورمون خارج شده ام. من نمی دانم چرا آدل و جماریانا هر دو من را به عنوان مرد درک می کنند. و در روزی متفاوت ، اگر حال و هوای من ترش باشد ، ممکن است در جماریانا به خاطر فریاد زدن هنجارهای جنسیتی علیه من عصبانی شده باشم. اما من از هیچ یک عصبانی نبودم و آنها را اصلاح نکردم ، زیرا اهداف مبادله آنها کاملاً مثبت بود.
مهم بود که جماریانا یاد بگیرد پسران می توانند از لاک ناخن استفاده کنند. خوب بود که او سردرگمی خود را با من و آدل در میان گذاشت ، حتی اگر زایمان او بی ادبانه باشد. غالباً ، افراد یک ایده مهم را بیان می کنند یا یک سوال معتبر را به روشی ناقص می پرسند. اگر ما در رشد دیگران سرمایه گذاری کنیم ، برای آن مقداری محدودیت مجاز می دانیم ، و از "پلیس پلیس" شخصی که عقاید خود را به روشی ناقص منتقل کرده است ، خودداری می کنیم.
به یاد داشته باشید ، دانش یک امتیاز است
شناخت اصطلاحات صحیح و پیشرفته و آشنایی با نظریه های پیچیده عدالت اجتماعی یک امتیاز است. آگاهی از این مباحث نیاز به ترکیبی از دسترسی به آموزش نخبگان ، اوقات فراغت کافی ، دسترسی به دوستان و مربیان تحصیل کرده و انرژی ذهنی و تمرکز کافی برای مصرف متون خشک و طولانی دارد.
هیچ یک از این موارد به این معنا نیست که عدالت اجتماعی فقط برای افراد ثروتمند و دارای تحصیلات عالی است ، یا اینکه چنین مفاهیمی برای افراد حاشیه نشین بسیار پیچیده هستند که نمی توانند آن را درک کنند. در واقع، کاملا برعکس. بسیاری از افراد ثروتمند و تحصیلکرده فقط مواردی مانند برتری سفید یا نظریه کوئر را به عنوان مفاهیم نظری درک می کنند. افرادی که امتیاز کمتری دارند هر روز با آن واقعیت ها زندگی می کنند. اما هرکسی که نژادپرستی سیستمی ، نابرابری ثروت و سایر بی عدالتی ها را تجربه می کند ، شانس یادگیری آکادمیک یا عقلی را در این زمینه ندارد. تخصص دست اول آنها در مورد این مشکلات ممکن است از نظر آکادمیک پیچیده نباشد.
اگر اتفاقاً در مورد یک مسئله زبان "صحیح" را بدانید ، از امتیاز برخوردار هستید. حتی اگر "خودآموخته" باشید و در دانشگاه گران قیمت این مفاهیم را یاد نگرفته باشید. اگر وقت و انرژی ذهنی کافی برای خواندن تعداد زیادی نظریه سوسیالیستی یا متون فمینیستی را داشته اید ، نسبت به کسانی که این کار را نکرده اند مزایایی دارید.
اگر چنین امتیازی دارید ، باید از آن برای کمک به افرادی که فاقد این مزایا هستند استفاده کنید - افرادی که هفته ای 60 ساعت با مسافرت های دو ساعته کار می کنند ، بیش از حد مشغول تربیت بچه ها یا مراقبت از بستگان در حال مرگ هستند تا منفذ منفذ شوند. کتابهای علوم انسانی یا در جلسات منظم فعالان شرکت کنید. به جای اینکه خود را از این افراد به شکل خودجوش احساس برتری کنید ، دست صمیمی و صمیمی را به سمت آنها دراز کنید.
مقادیر مشترک را شناسایی کنید
اخیراً یک دوست اینترنتی ، اولی ، با توصیف شخص دیگری به عنوان "چاق" من را شگفت زده کرد. من یک میم را به اشتراک گذاشته بودم که چقدر خرید چربی از مارک های پایدار برای افراد چاق مشکل تر است و اولی با ارسال این پیام واکنش نشان داد:
"ما در سوئد افراد چاق زیادی نداریم ، بنابراین مطمئن نیستم که چقدر در اینجا مشکل وجود دارد ... اما من فکر می کنم بسیاری از سازندگان لباس دلیلی برای اندازه های بزرگتر نمی بینند."
بسیاری از افراد چاق کاملاً واضح هستند که اشیا ob را به عنوان شرم آور ببینند. 
دوست چاق شما
در مورد چگونگی غیرعلمی بودن ، نژادپرستی و دسته بندی های شاخص توده بدنی به زیبایی نوشته است . بسیاری دیگر توضیح داده اند که چگونه کلمه ob * se باعث چربی زدایی می شود ، و افراد چاق و بدن آنها را عینیت می بخشد . من می دانستم که قلب اولی در جای مناسب قرار دارد ، اما آنها به وضوح در مورد این موضوع کمی نادان بودند. به جای اینکه آنها را در استفاده از واژه o توصیف کنم ، سعی کردم تفکر آنها را بفهمم.
من گفتم: "در ایالات متحده ، فعالان آزادی عمل چربی" چربی "را ترجیح می دهند و اشیا را به عنوان شرم آور می دانند." "نمی دانم ، آنجا آنجا چنین است؟"
اولی گفت: "راستش من مطمئن نیستم." "استفاده از کلمه چربی بسیار بی ادبانه است. به نظر می رسد صحبت علمی در مورد مردم بسیار محترمانه تر است. "
وقتی به صحبت ادامه می دادیم ، برای من روشن شد که اگرچه اولی چیز زیادی در مورد آزاد سازی چربی نمی دانست ، آنها به طور کلی از آن حمایت می کردند و می خواستند با افراد چاق رفتار خوبی داشته باشند. عدم دانش آنها نیز به همین دلیل بود که آنها معتقد بودند افراد چاق به ویژه در سوئد نادر هستند - و هرچه بیشتر صحبت کردیم ، آنها حساب مدل های چربی و فعالان مثبت چربی را در کشور خود جستجو کردند ، بنابراین می توانند کمی بیشتر بیاموزند.
اولی اظهار داشت: "شاید حتی ممکن است فتفوبیا دلیل این باشد که ما مانند جایی که همه افراد چاق در آن هستند آمریکا رفتار کنیم." "این کلیشه که افراد چاق نادان هستند ، یا فرهنگ کمتری دارند ، بنابراین به اینجا تعلق ندارند."
از آنجایی که من چاق نیستم ، برای من آسان بود که از طریق این مکالمه اوللی را طی کنم. سخنان آنها از نظر شخصی به من آسیب نرساند و باعث آزردگی من نشد. من معتقدم که در مجموع ، آن دسته از ما که به طور مستقیم مورد حمله زبانهای اهانت آمیز قرار نمی گیریم و صدمه نمی بینیم ، وظیفه بسیار بالاتری نسبت به صبر و شکیبایی در هنگام سو people استفاده مردم از اصطلاحات داریم. سفیدپوستان مانند من وقتی باید به همکاران و دوستان خود در مورد عدالت نژادی آموزش دهیم ، باید نرم و ملایم باشند. افراد لاغر نباید شتابزدگی درمورد کسی را که به صورت آنلاین گفته و یک چیز ناخواسته فتوفوبیک گفته است ، بیابند.
خوشحالم که من وقت گذاشتم و از اولی درمورد دیدگاههایشان س askال کردم ، نه اینکه آنها را بخاطر استفاده از اصطلاحی کاملاً کینه توزانه کنار بگذارم. یک لایه دیگر برای این البته این است که انگلیسی زبان اولی اولی نیست - در این شرایط صبور بودن هنگامی که شخص چیزی را بگوید که ممکن است ما را با مشکل مواجه کند حتی مهمتر است.
اهداف مشترک را بشناسید
برخی از افراد در برابر نقد زبانشان بسیار مقاوم هستند. واقعاً ناامیدکننده است که سعی کنید با کسی که در استفاده از زبانهای بسیار متناسب ، گفتار توهین آمیز و اصطلاحات منسوخ شده ارتباط برقرار نمی کند ، ارتباط برقرار کنید. دوست من مارکو یک متصدی بار است ، و او همیشه در محیط هایی زندگی می کند و کار می کند که مردم زبانهای توهین آمیز و تحقیرآمیز را به عقب و جلو یکدیگر پرتاب می کنند. وقتی کسی به او می گوید که نمی تواند یا نباید از یک کلمه استفاده کند ، در ابتدا تمایل به موی سر دارد.
وی می گوید: "افرادی که من با آنها کار می کنم و بزرگ شده ام ، درمورد چگونگی گفتگو روان رنجور نیستیم." "ما در مورد نحوه صحبت پرخاشگر هستیم. من از دوران کودکستان به عنوان تکه سخنان نفرت در کتاب خوانده شده ام ، بنابراین وقتی کسی به من می گوید اوه ، زنی را دیوانه نکن ، حتی اگر او از تو سوusedاستفاده کرد و مانند گله با تو رفتار کرد ، "
اگرچه مارکو می تواند خاردار و مقاوم در برابر انتقاد باشد ، او یاد گرفته است که در مورد زبان خود بیشتر احتیاط کند - زیرا او تشخیص می دهد که منافع مشترکی دارد و با مردمی که ممکن است آنها را آزرده کند درگیر است.
او می گوید: "من چیزهایی را پشت سر گذاشته ام که ​​می توانند من را دیوانه نیز بنامند." "من را خیلی مجنون صدا کرد و دیوانه شدم. و به جای اینکه این حق به من بدهد که هرچه می خواهم بگویم ... من می توانم در مورد کسانی که آزار می دهم فکر کنم.
مارکو همیشه به عدالت نژادی ، عدالت اقتصادی ، فمینیسم و ​​حقوق افراد مبتلا به بیماری روانی توجه داشته است. با گذشت زمان ، زبان او منعکس کننده این ارزشها به طور کامل تری است. اما او فقط به آن مکان رسیده است زیرا دوستانی داشت که مایل بودند با او درگیر شوند ، نقص ها و همه چیز.
او می گوید: "گاهی اوقات مردم باید کمی آجیل من را له کنند." "دوست من کوین همیشه به من می گوید وقتی که من پیچ می خورم و قلب من و آنچه که من انجام نمی دهم. من از آن متنفرم ... اما او معمولاً حق دارد. "
اختلاف نظرها را به DM ببرید
برخی از سمی ترین اختلافات در مورد زبان به صورت آنلاین اتفاق می افتد. افراد بسیار زیادی وجود دارند ، همه خیلی سریع نظرات خود را بیرون می کشند ، خشم خود را رعایت می کنند ، حسن نیت اجتماعی را رعایت می کنند و توانایی های خود را به یک باره به نفع مخاطبان گسترده می کنند. بسیار مهم است ، بنابراین در چنین تنظیماتی وسوسه انگیز است که نادانی شخص را به روشی کم عمق و کم تنش اصلاح کنید که پسندیدن زیادی برای شما ایجاد کند این نوع خصومت قلب و ذهن را تغییر نمی دهد. در صورت وجود ، افراد کنجکاو را از خود دور می کند یا به آنها می آموزد هرگز س neverال نکنند.
به منظور داشتن مکالمه پربارتر و صمیمانه در اینترنت ، باید اختلاف نظر را کاهش دهید. شما نمی توانید با تک تک افرادی که در مورد زبان مخالف شما هستند جنگ کنید. شما نمی توانید تک تک افرادی را که اصطلاح اشتباهی به کار می برند اصلاح کنید. نه به روشی معنی دار. درعوض ، خودتان را محدود به تعامل در هفته فقط با چند نفر کنید و مکالمات خود را به DM (یا اگر فرد مورد نظر را می شناسید ، یک تماس تلفنی یا تصویری) انجام دهید.
توجه کنید که وقتی اطلاعات جدیدی به فرد ارائه می شود چگونه واکنش نشان می دهد - آیا آنها دفاعی هستند؟ آیا آنها سوالات نامربوطی را می پرسند تا بتوانند شما را از خط خارج کنند؟ آیا آنها در حمله هستند؟ یا آیا آنها در تلاش برای ایجاد ارتباط واقعی احساس و تفکر خود را دارند؟ اگر مورد دوم باشد ، نشانه خوبی است که باید درگیر شوید. افرادی که در مقابل شما آسیب پذیر هستند معمولاً افرادی هستند که ارزش دسترسی به آنها را دارند. حتی اگر آسیب پذیری آنها کمی بهم ریخته باشد یا با اصطلاحات "مناسب" بسته بندی نشده باشد.
اخیراً ، من یک مکالمه معنادار طولانی و معنادار در DMs با پرستاری داشتم که از پستی که درباره نژادپرستی پزشکی نوشتم ، کمی عصبانی شد . وی گفت ، در بیمارستان خود ، همه به طور مساوی درمان می شدند. او از این اطمینان حاصل کرد! به جای اینکه او را در نظرات تفت دهم ، به او پیام خصوصی دادم. مشخص شد که او از تصور نژادپرستانه بودن بیمارستان ناراحت است. این فکر او را به دردسر انداخت که همه نوع مشکلی در زمینه کاری او وجود دارد که از آنها آگاهی نداشت. این درد نشانه ای بود که او از آن مراقبت می کرد و نگرانش بود ، حتی اگر او نیز بسیار نادان بود.
مکالمه را در طی چند روز ادامه دادیم. او در مورد مفهوم استفاده از وسایل نادرست زنانه و چگونگی کمبود درد بیماران سیاه پوست در مورد درد آگاهی یافت . من از او درمورد اینکه پرستار بودن چگونه به نظر می رسد ، یاد گرفتم ، که به من کمک کرد تا درک بسیار منقطع و آکادمیک خودم از نژادپرستی پزشکی را زمینه سازی کنم. این یک تبادل غنی ، ارزشمند بود.
من وقت و انرژی لازم برای درگیر شدن با هر فرد نادان در این سطح را ندارم - و همچنین نباید سعی کنم. من به جای بازی سخت کلامی در برابر هر اظهار نظر جاهلانه ای در مورد پست من ، یک نفر را شناسایی کردم که می خواست یک گفتگوی واقعی داشته باشد. سپس گفتگوهایمان را به یک رسانه خصوصی بردم که به ما امکان می داد واقعاً صادق و با یکدیگر باز باشیم. من و پرستار هر دو از انتخاب خواستگاری آرام و با حوصله ، با روحیه حسن نیت بهره مند شدیم.